هیچ تئوری دینی و غیردینی دیگری، امروز نمی‌تواند در کشورهای مسلمان جایگزین ایده‌ی حقوق بشر شود.
سالها پیش در کتاب نقدی بر قرائت رسمی از دین نوشته بودم طرح و تصویب اعلامیه حقوق بشر یک «ضرورت تاریخی» بود که پس از جنگ جهانی دوم در سال 1948، بر سیاستمداران انسان دوست جهان آشکار شد. آنان از مشاهدات تاریخی اسف بار خود به این نتیجه رسیدند که تنها راه تئوریک نفی مطلق خشونت و خونریزی، این است که رشته‌ای از حقوق اولیه برای همه افراد بشر بدون هیچگونه استثناء و تبعیض و صرفاً از آن نظر که بشرند در سراسر جهان به رسمیّت شناخته شود و پایه و اساس تنظیمات حقوقی ـ سیاسی داخلی کشورها و روابط بین‌المللی قرار گیرد. آن حقوق اولیه در مواد 30 گانه اعلامیه حقوق بشر به صورتی شفاف بیان گردید. از جهانیان و همه دولت‌ها خواسته شد این اعلامیّه را بپذیرند. و آن را در مقام عمل با کوشش وافر به کار بندند.
پس از انتشار آن کتاب یکی از منتقدان کتاب خطاب به من چنین نوشت: اگر اروپائیها و امریکائیها در جنگ جهانی دوم و پیش از آن خون یکدیگر را ریختند و به ضرورت طرح حقوق بشر رسیدند این واقعیت تاریخی چه ربطی به ما مسلمانان دارد؟ شما از مسلمانان می‌خواهید حقوق بشر را بپذیرند و آنرا بر زیربنای تنظیمات سیاسی خود قرار دهند. به چه دلیل آنچه را برای دیگران ضرورت تاریخی پیدا کرده برای مسلمانان نسخه پیچی می‌کنید؟ ما نیاز به حقوق بشر نداریم و به این ضرورت تاریخی نرسیده‌ایم.


در آن سال‌ها که آن منتقد چنین می‌نوشت گرچه ستمگری‌ها و خشونت‌ورزی‌ها در زیر پوست رژیم‌های کشورهای مسلمانان به صورتی اسفبار جریان داشت امّا هنوز نه اقدامات خشونت بار دو سال اخیر آشکار در خیابان‌ها و زندان‌های ایران اتفاق افتاده بود و نه این همه خشونت و کشتار سبعانه که امروز آشکارا و در روز روشن در بعضی از کشورهای مسلمان رخ می‌دهد. امروز حوادث ایران و غیر ایران، روشن‌تر از آفتاب نشان می‌دهد که ما مسلمانان هم، بدون هیچ تردید به «ضرورت تاریخی حقوق بشر» در جامعه‌های خود رسیده‌ایم. هیچ تئوری دینی و غیردینی دیگری، امروز نمی‌تواند در این کشورها به صورتی مؤثر جایگزین ایده حقوق بشر شود و کاری از پیش ببرد. من برای این مدّعا 3 دلیل دارم:


اوّلاً: مقابله همگانی ملّت ایران اعم از دیندار و غیردیندار، با خشونت مفرط که در سال‌های اخیر در کشور ما به نام دین رخ می‌دهد جز با ایده حقوق بشر که در مقام انتقاد و اعتراض سیاسی یک «موضوع قبل از دین» است با هیچ تئوری دیگری میسّر و عملی نیست.


ثانیاً: آنچه در ماه‌های اخیر افراد ملت‌های کشورهای اسلامی خاورمیانه را اعمّ از دیندار و غیردیندار، علیه سلب آزادی‌ها و تبعیضات و ستم‌های سازمان یافته حکومت‌ها به شکلی شگفت‌آور بسیج کرده واقعیتی جز مطالبۀ آزادی و برابری برای همه انسان‌ها که لبّ‌لباب حقوق بشر است، نمی‌باشد. هرکس از اخبار حوادث منطقه و شعارها و تحوّلات آن آگاه باشد و نامی دیگر بر این قیام‌ها بگذارد آشکارا به تحریف تاریخ می‌پردازد و منکر بدیهیات می‌شود. در این کشورها همه حقوق بشر می‌خواهند کسانی با انگیزه دینی و کسانی دیگر با انگیزه‌های غیردینی. جالب اینکه علمای دینی رسمی این کشورها، خصوصاً کشور مصر، موقعی به قیام پیوستند که اگر چنان نمی کردند سیل خروشان قیام آنان را نیز با خود می‌برد.


ثالثاً در برابر آن گونه قتل عام و جنایات ضد بشریت که در کشور لیبی اتفاق می‌افتد چه ایده‌ای جز حقوق بشر می‌تواند مایۀ استغاثه و دادخواهی ملت مظلوم لیبی نزد جهانیان گردد و عواطف جهانیان را با آن مردم همراه سازد و فشار بین‌المللی را علیه حکومت خونریز لیبی به اوج رساند و زوال آن رژیم سفّاک را رقم بزند.


آنچه اخیراً در ایران و سایر کشورهای اسلامی خاورمیانه اتفاق می‌افتد آشکارا نشان می‌دهد که مطالبۀ حقوق بشر برای مسلمانان هم یک ضرورت تاریخی شده است. تفسیرهای انسان دوستانه ایدئولوژی‌های دینی حکومتهای منطقه هرگز نمی‌تواند جای اعلامیه حقوق بشر را بگیرد. در برابر این تفسیرها تفسیرهای دیگر خشونت‌گرای پاره‌ای از عالمان رسمی دین یا طالبان و القاعده قرار دارد، خنثی شدن تفسیرهای انسان دوستانه با این تفسیرهای خشونت‌گرا عملاً به نیروی مقاومت و مقابله ستمدیدگان و در بند شدگان کشورهای مسلمان علیه حکومت‌ها، ضربه‌های شدید وارد می‌کند و آن‌ها را زمین‌گیر می‌سازد. تنها محتوای مواد 30 گانه اعلامیه حقوق بشر است که مقاومت‌ها و مقابله‌ها را صریحاً و بدون امکان تفسیرهای خشونت‌گرا تأیید و تقویت و تحکیم می‌کند.


اگر واقعیت این است که در جهان امروز، ملتهای منطقه برای مقاومت و مبارزه بر ضد اختناق‌ها و بی‌عدالتی‌ها و تبعیض‌های سازمان یافته حکومت‌ها، ایده حقوق بشر را برگزیده‌اند و عملاً هم راهی جز این پیش پای آنها نیست یک انسان خداباور چگونه می‌تواند مدعی شود خداوند مخالف این حقوق بشر است. چگونه می‌تواند در برابر اعلامیه حقوق بشر که امروز تنها سرمایه تئوریک این مقاومت‌ها و مبارزه‌ها ست ایده‌ای به نام «حقوق بشر اسلامی» علم کند که «لایسمن و لایغنی من جوع»، ایده‌ای که چون انطباق با شریعت اصلاح نشده را می‌طلبد در مقام عمل روح حقوق بشر را که آزادی و برابری انسان‌ها صرفاً به خاطر انسان بودن است نابود می‌سازد، افراد جامعه را در برابر حکومت‌های شریعتمدار ستمگر خلع سلاح می‌کند و از هیچ‌گونه وجاهت بین‌المللی برای فریاد و استغاثه برخوردار نیست. تردید ندارم امروز هم خدا از ما انسانها حقوق بشر می‌خواهد.

منبع: وبلاگ قرائت